H@D!S | ||
مردی برای اصلاح به ارایشگاه رفت . در بین کار ،در بین کار گفتگوی جالبی بین آن مرد و آرایشگر در باره ی خدا صورت گرفت...
مردی برای اصلاح به ارایشگاه رفت . در بین کار ،در بین کار گفتگوی جالبی بین آن مرد و آرایشگر در باره ی خدا صورت گرفت... آرایشگر گفت : من که باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد ! مشتری پرسید : چرا ؟ آرایشگر گفت :کافیست به خیابان بروی و ببینی . مگر میشود با وجود خدای مهربان این همه مریضی ،درد و رنج وجود داشته باشد ؟ مشتری چیزی نگفت و بعد از این که اصلاح سرش مام شد ،از مغازه بیرون رفت ... به محض این که از آرایشگاهبیرون آمد ، مردی با موهای ژولیده و ثیفی را در خیابان دید .با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت :میدانی ، به نظر من ارایشگر ها وجود ندارند ! ارایشگر گفت :چرا این حرف را میزنی ؟!من این جا هستم و همین حالا موهای تو را مرتب کردم 1 مشتری با اعتراض گفت : پس چرا کسانی مانند ا مرد زولیده بیرون از اایشگاه وجود دارند ؟ ارایشگر پاسخ داد :ارایشگر ها وجود دارند، فقط مردم به ما ماجعه نمی کنند. و مشتری گفت :دقیقا همین است . خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنند !برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد 1!!!..... برگرفته از کتاب تو ، تویی ؟ جلد 3 [ شنبه 92/1/24 ] [ 7:0 عصر ] [ H@D!S ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |